زیر بارون | ||
|
شمع ها به آرامی می سوختند.فضا به قدری آرام بود که می توانستی نجواهای آنها را بشنوی،اولی گفت: من صلح هستم،با این وجود هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد.من معتقدم که از بین می روم... پس از آن،شعله اش،کم،کم و کمتر شد و از بین رفت... دومی گفت:من ایمان هستم،با این وجود من هم به ناچار مدت زیادی روشن نمی مانم،بنابر این معلوم نیست که تا کی روشن باشم...وقتی که صحبتش تمام شد،نسیم ملایمی بر آن وزید و شعله اش را خاموش کرد. شمع سوم با ناراحتی گفت:من عشق هستم و آنقدر قدرت ندارم که روشن بمانم،مردم مرا کنار می گذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند،آنها حتی عشق ورزیدن به نزدیک ترین کسانشان را هم فراموش می کنند...و کمی بعد،آن هم خاموش شد. ناگهان جوانی وارد اتاق شد و شمع های خاموش را دید و گفت:چرا خاموش شده اید؟قرار بود که شما تا ابد روشن بمانید! و با گفتن این جمله اندوهگین شد و اشک ریخت. شمع چهارم گفت:غمگین نباش،تا زمانی که من روشن هستم،می توانم شمع های دیگر را دوباره روشن کنم،من امید هستم. جوان با چشمانی که از شوق برق می زد،شمع امید را برداشت و شمع های دیگر را روشن کرد.
نظرات شما عزیزان:
عاشق باران چتر ندارد...
ميان سرماي آن روز پاييزي زير چكه هاي باران اشك مي ريخت قطره قطره آرام آرام تنش به لرزه بود قلبش به تپش و نفسهايش تنگ اين بود حرف دلش: ديروز عاشق شده بودم عاشق باران امروز تنها شدم زير قطره هاي باران . . . عاشق باران چتر ندارد...
من به معجزه ی باران ایمان دارم! باران یعنی آرامش، یعنی نقطه چین تا خدا...
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |